پيامهاي ارسالي
+
درعين بي تابي ارومه ارومم.اونقدراروم که خودمم باورم نميشه.عطرتنش روباتمام وجودم به داخل ريه هام ميکشم.خودش نيست ولي باهمه ي نبودناش احساسش ميکنم.همه جا ميبينمش.صورتش رو.چشماش رو.طرح لباش رو.همه جاصداش رو ميشنوم.حالاحرفاش رو ميفهمم.حالانوشته هاش رو درک ميکنم.حالا باغصه هاش جون ميدم حالابايادش جون ميگيرم.حالايي که ديگه ديره.نه من زندگي نميکنم.دارم لحظه به لحظه جون ميدم.روزي که فهميدم همش يه بازي بود
سراي روستا
92/11/3
استان قدس
92/10/12